گرگاس


قسمت دوم



_ باشه

راه افتادیم طولی نکشد که جلوی قلعه سلطان حاضر شدیم، سلطان شیری که تمام جنگل زیر پایش بود وقتی که به کنار تخت سنگی اش رسیدم، با خرناس و دندان قروچه ای گفت:

_ سلام بر پسر گرین بزرگ، ما رو در غم پدرت شریک بدون گرگ جوان.

_ ممنونم سلطان الان مسئله ای بزرگ تر از مرگ پدر من وجود داره، حمله انسان‌ها ما تقریبا دو سوم محافظین رو از دست دادیم به نظرم وقتشه که مراسم ماه رو اجرا کنیم.

_ فکر خوبیه امشب مقدماتش رو هماهنگ کن، هر چه سریع تر باید محافظین به حالت قبلشون برگردن

_ چشم سلطان، عس ساعه انجامش میدم.

وقتش بود که یه فداکاری اساسی کنیم. باید هر طور شده انسان‌ها رو از جنگل دور بکنیم وگرنه دیگه هیچ حیونی باقی نمی‌مونه مگر راسوهای بد بو، خب این مراسم ماه قدرت گرگ‌ها رو زیاد می‌کرد ولی عمرمون رو کم، فقط یه تایم کوتاه میداد برای پیروزی اما اگه شکست می‌خوردیم کاملا نابود می‌شدیم.

_ سلام یوز پیر.

_ سلام گرگ کله خر.

_ یوز من الان فرمانده دستم.

_ بازم کله خری چون می خوای این کارو بکنی .

_ بی خیال، پیر شدی چیزی نمی‌فهمی

_ من نفهمم یا توی نفهمم که، خیلی کله خری و می خوای جنگ نجات بدیو. هین. مسخره کردی مارا. اسکل.(یوز پیر را مثل بابا اتی قهو تلخ فرض کنید.)

_ تو یا منو نفهم فرض کردی یا خودتو. بیا کارتو بکن.

_ کار کیو بکنم

_ پیر بودی دیوانه هم شدی

_ حرف دهنت رو بفهم توله

گرگیچ پرید وسط و داد زد.

_ بسسسسسسه مثل احمقا بحث می کنید.

_ من احمقم یا این پیری

_ تو احمقی

_ گرگاس بسه سر خواننده ها رو درد آوردی دیگه عه.

_ از همتون معذرت می خوام ولی این پیر خرفت کارشو انجام نمیده.

بعد کلی کلنجار و دعوا بلاخره راضی شد کارشو بکنه.

_ خب کله خر تو و دار و دسته خرت میرین. خخخخخ پپپپپپ خخخخ پپپپ

_ چی شد؟

_ فکر کنم داره آپدیت میشه.

_ نه داره ویندوزش بالا میاد.

_ خخخخخ پپپپپ خخخخخخ پپپپپ خب کجا بودم میرید بالای تپه نگاه به ماه کامل می‌کنید از اعماق وجودتون گوزه میکشید.

_ چی میگه این گرگیچ؟

_ گوزه چیه؟

_ میگم پیر شده.

سرم رو بردم در گوشش و داد زدم

_ اوووووووون زوزست زوزه فهمیدی پیره خرفت.

بعد داد زدنم گوشش رو خاروند و خودشو یه تکون داد و شیپیش هاشو پراکرده کرد.

_ باشه همونی که تو میگی تا خود صبح گوزه میکشی بعد صبح واقعا دیگه خر میشی.


ادامه دارد...


KONJJ.BLOG.IR