قسمت دوم 


داستان دخترای خوب برای پسرای خوب

خلاصه داشتم می گفتم رفتم پیش محمد. آخ که این پسر چقدر منظم و خوبه. من کلا از رفتارش متنفرم پسر باید شلخته باشه مثل خودم چیه همیشه انقدر منظم.

_ سلام

_ سلام چطوری تو کجا اینجا کجا

_ خخ اومدیم یادی از ضعفا کنیم

_ بمیر بابا تو خودت جزء ضعفایی مسخره

_ بگذریم محمد یه کاری بات دارم

_ چیه دوباره چه گندی زدی؟

_ من و گند. واعجبا من فقط یکم خرابکاری میکنم همین

_ بگو ببینم چکار داری خواننده ها خسته شدن اه

_ باشه بی اعصاب. یه سوال دارم

_ سوالت؟

_ خدا رو ثابت کن

تق  محکم زد پس کلم

_ هووووووووووووووووووو چته چرا میزنی 

_ اینو زدم تا بدونی موقی رفتنت

_ الان داری آهنگ می خونی

_ نه شوخمنگ  تو تا الان رفتی همه کاری کردی

به قولی رفتنیاتو رفتی. خوردنیاتو خوردی. کشیدنیاتو کشیدی. کردنیاتو کردی. بعد اومدی میگی خدا کیه  تو دیگه چقدر رو داری

_ میزنم بمیری ها این یه سوالمو جواب بده کار دارم.

در همین بحث های خسته کننده مزخرف بیخود بودیم که.

علی از دستشویی خونه محمد اینا زد بیرون . یعنی تا الان ندیده بودم کسی انقدر بی صدا بره دستشویی بابا دستخوش داره.

علی در حالی که داشت دستای خیس و چرکشو با لباسش خشک می کرد

_ بهههه چطوری امیر

دست خیسشو سمتم دراز کرد که باهاش دست بدم اییییییییییییی

_ چرک کثیف. من عمرا بات دست بدم. دستتو بکش

_ خیلیم دلت بخواد

_ خیلی چرکی اهههه نکن دستتو نکن تو دماغت

سرمو گرفتم پایین که نبینم کاراشونو

این دوتا دیونه از جایی که میدونن من از چرک بازی بدم میاد به همین خاطر دوتایی دست تو دماغشون می کردن اههههههه

بعد از کلی داد و بیداد با این دیونه های چرک رفتیم سر اصل مطلب. اثبات خدا

اول حرفایی که محمد زد رو میگم.

ببین امیر این چیزی که تو می خوایی یه روزه که نمیشه باید کلی کتاب بخونی و در موردش تحقیق کنی تا بهش برسی. بعد از این باید حتما بری یه استاد اخلاقی چیزی ببینی که کلا برات ثابت کنه.

محمد داشت به حرفاش ادامه میداد که یهو  چچچچچچچچچچچیکش

علی یه دونه کش پول که توی دستاش بود رو پرت کرد و محکم خورد تو چشم محمد بدبخت. این زدن همانا و بدوبدوی ما شستن چشم محمد و دکتر بازیایامون همانا. واقعا چیزینمونده بود با همین کش پول محمد کور بشه.

خلاصه دوباره نیم ساعت رو به این بچه بازیا گذروندیم. محمد که کلا حرف نزد دیگه و هیچی نگفت. منم جایی اون بودم دیگه حرف نمیزدم اصلا.

علی شروع کرد.

_خب ببین امیر اول این که این سوال برات پیش اومده خیلی خوبه و باید خداروشکر کرد. بعد این که بخوای خدارو اثبات کنی اصلا کاری نداره. فقط بستگی داره تو چقدر مقاوت کنی.

_ قول میدم مقاومت نکنم.

_ خب ببین  این میز یا صندلی یا فرش یا حتی این خونه. همشون یه خالق دارن یعنی این که یکی هست که ساخته باشدش. ولی تویی که از همه چیز پیچیده تر و پیشرفته تری خالقی نداری.

_ پس این آت ایستا چی میگن

_ زررررر میزنن. اینا میگن خدا وجود نداره یعد به خدایی که وجود نداره دری وری میگن و باش مبارزه می کنن. مگه میشه با چیزی که وجود نداره مبارزه کرد خخخخخخخخخخ

_ بله توجیه شدم.

_ انسان کمال طلبه. حالا دو راه برای کمال هست کمال طلبی دنیایی. که میشه پول مال ثروت و شهوت. دو کمال طلبی اون دنیایی که میشه  حورالعین بهشتی. ولی بازم می خوای بیشتر بفهمی برو کتاب عقاید استاد قائمی و کتاب چرا دین چرا اسلام چرا تشیع رو بخون.

_ ای بابا من حال خوندن کتاب ندارم فیلم نداری نگاه کنم.

_ اونم هست برو فیلم کلاس استاد شفیعی سروستانی رو نگاه کن به دردت می خوره یا کلاس های استاد مصباح

_ ععععععع خدایی من فکر می کردم هیچی بارت نیستا ولی توم خوب بارته.

_کجاشو دیدی.


نویسنده: محمد مهدی محمدی راد 


منتشر شده: در وبلاگ konjj.blog.ir