قسمت سوم 

دخترای خوب برای پسرای خوب


خلاصه سرتون رو درد نیارم بعد از این قضه کلا بی خیال جنس موئنث شدم و برای خودم یه هدف پیدا کردم. نه نکردم دنبال پیدا کردنش بودم.

نیلوفر بیچاره که کلی قرشمه اومد که ولش نکنم ولی من ولش کردن آخیشششششششششششش راحت شدم انگاری که سبک شده باشم. این سبکی حس خوبی داره.

بعد از این که ستایی کنکور دادیم و با خیال راحت که خراب کردیم کنکور رو رفتیم سراغ تفریحات تابستانه. نه صبر کنید علی چی میگه

_ به نظرم این تابستون رو مثل سالای پیش حدر ندیم نظرتون

_ من نظری ندارم تو چی محمد

_ به نظر من باید یه کاری بکنیم نمیشه همیش دنبال بازی بود که

_ نه خیلیم بازی می کنیم. کل سه ماه تابستون رو میریم سرکار.

علی دوباره ادامه داد.

_ من یه موسسه میشناسم که کارای فرهنگی میکنه چندوقتی توش عضوم اگه میخواید بریم یه سر بزنیم شاید بشه یه کاری کرد.

خب بذارید بزنم رو استوپ .............

اها موتور علی یه هندای 125 مشکی مدل سال 87 هست و کلا داغونه

حالا فکر کنید با این موتور داغون سه ترکم بکنید چه شود. هیچی نمی شود. خخ

با موتو علی رفتیم موسسه

یه ساختمون دو طبقه نزدیک میدان قلم که روش نوشه بود موسسه علمی فرهنگی شهید چمران.

ستایی وارد موسسه شدیم. اولین نفری که دیدم یه پسر هم سن و سال خودمون بود که به محض دیدن ما از جاش بلند شد و یه سلام و احوال پرسی گرم با علی کرد و یه دست سرد با ما دوتا. چند قدمی جلوتر رفتیم انگار که علی همه کارشون بود خیلی احترامشو داشتن و هی می گفتن حاج علی حاج علی

خدایشش حسودیم شد بهش

علی جلودی در یکی از اتاق ها ایستاد و به ما گفت بفرمایید.

همین که وارد شدم یه آخوند پشت میز نشسته بود. با دیدن ما سریع از جاش بلند شد و گفت

_ بفرمایید خوش آمدید.

بعد نشستن ما اون هم نشست و علی

_ حاجی این دوتا پسر عموهامن اوردمشون اینجا که وقتشون به مسخره بازی نگذره

_ باشه علی جان قدم این برادرها هم به روی چشم

آخ که چقدر این شیخ خوش صدا بود آدم دلش می خواست صداشو بشنوه فقط.

_ حاجی پس من میرم بیرون پیشه بچه ها تا شما با اینا صحبت کنید.

_ باشه برو

 

حاجی رو کرد به ما و گفت

_من احمد رضایی ام متخصص هنر تجسمی و جنگ نرم

عععععععععع اصلا بهش نمی خورد هنر تجسمی بلد باشه

_ من محمد مفیدم و ایشون امیر مفید

_ خیلی خوش آمدید

_ ممنون

_ ما اینجا کلاسایی داربم که اختیاری هستن و بر اساس علایق شما شکل می گیرن و کلاس هایی داریم که اجباری هستن

_ چه کلاسایی

_ اختیاری ها مثل فیلم سازی. داستان نویسی. مستند سازی. برق کشی. تعمیرات وسایل خانگی. یا هنر و ...

اجباری کلاسای عقیدتی اجتمایی و جنگ نرمه

_ اها بعد هزینش چقدره

_ رایگانه

_ پس شما هزینه هاتون رو از کجا تامیین می کنید.

_ خدا میرسونه نگران اون نباشید.

مرد خوبی به نظر میومد. انگاری که واقعا دلسوزی بچها بود تو همین فکرا بودم که

_ شما هم مثل علی آقا طلبه اید

منو محمد با تعجب به هم نگاه کردیم و گفتیم چییییییییییییی؟


ادامه دارد.....


نویسنده.: محمد مهدی محمدی راد

منتشر شده: در وبلاگ کُنج KONJJ.BLOG.IR