کُنج

کانون نویسندگان جوان

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

زخمی قسمت 5

قسمت پنجم

صبح روز بعد انجمن

سمانه_ آقا عباس یه لحظه میشه بیاید

عباس که در حال مرتب کردن کتاب های کتاب خانه بود سرش را برگردانند و جواب داد: بله بفرما؟

_کار مهمی داشتم 

_سر تا پا گوشم

آب دهنم رو غورت دادم و سرم رو پایین انداختم : من قبلا با یه نفری  دوس بودم بعد به هر دلیلی ولم کرد. حالا برگشته میگه که منو می خواد

عباس یهو داد زد

_خر نشی دختر،ببخشید . وی خام حرفاش نشی

_نه بحث این نیست .

_په چیه

_ تحدید کرده اگه برنگردم همه عکس و فیلمای اون موقع رو پخش کنه.

عباس سرش رو با سرعت به سمت راست حرکت داد و هم زمان گفت:

_گه خورده بی شرف

_ منم همینو میگم . اون می خوره

_ حالا مگه عکس مکس چی براش فرستادی خیلی ناجوره

_اره خیلی.

_لختی پختی؟

سرمو از خجالت پایین انداختم : اره

 خوب غصه نخور درستش می کنم. بذار یه فکری به حالش می کنم امشب بهت خبر میدم آنلاین باش.

پژمورده تر از همیشه را افتادم سمت خونه. بارون قشنگی میومد که حال عجیبی بهم میداد. اگر یه ذره دلم می خواست که پیش افشین برگردم با این کارش دیگه هیچ وقت.  رسیدم خونه و بعد خوردن شام رفتم سراغ گوشیم

 

 

چت تلگرام با عباس

آ.نی فروش

سلام

_سلام خوب هستید

خوبم

_ خداروشکر

چاخ سلامتی بسه برم سر اصل مطلب

  • مرتیکه پرو بهش احترامم میزاری شاکیه چرا اینجوریه اه

_بله بفرمایید

خوب ببین دختر اول مطمئن شو که عکسارو داره بهش بگو اگر راست میگی چنتاشو بفرست. دوم اگر داشت که به من بگو اگر نداشت که دیگه هیچی . خدافظ

  • الان چی شد مثلا فکر کرد. البته راستم میگه شاید بلوف باشه اصلا عکس تو کار نباشه J

_ممنون خدافظ

  • رفتم سراغ پروفایل افشین از بلاکی درش اوردم که دیدم خداروشکر آنلاینه دستم می لرزید بهش پیام بدم قدرتمو جمع کردم و نوشم : سلام آشغال عوضی که لیاقت همین سلامم نداری.
  • تا اومدم ویرایشش کنم که دیدم جفت تیکه خورد و گفتم هرچه بادا باد.

_سلام خانوم خانوما کجا بودی عشق وحشی من

ببند دهنتو

_ عه این چه وضع صحبته با آقاییت

شروین میشه ببندی.

_ چشم. بستم

یه کلمه می پرسم جوابمو میدی. عکسای منو داری اگه داری برام بفرست در این صورت قبول می کنم که دوباره با هم باشی

_ :)

بگو

_:)

بنال عه

   J_ خودت گفتی دهنمو. ببندم

حالا بازش کن

_چشششششششم. بله دارم خوبشم دارم.

خوب بفرست

_ باشه

  • فرستاد بدم فرستاد. عکسای لختیم . حتی  عکسایی که خودمم از دیدنشون شرم داشتم

_ حالا وقتشه با هم باشیم

باشه فکرامو بکنم حتما

  • گوشیمو خاموش کردم و پرتش کردم کنج تخت. اشک  بود که بی اختیار سرازیر می شد.  
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ILYA محمد راد

وردم (world)درست شد از این به بعد می چسبم به نویسندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ILYA محمد راد